يادداشت روز 3/4/1391
امشب با نارون جون تمرين راه رفتن كردم. دفعه هاي قبل ناروني تمايلي از خودش نشون نميداد و سريع دوست داشت باسنشو بزار پائين. ولي امشب قدم برميداشت. وقتي ميگفتم يك(1) يكي از پاهاشو ميزاشت جلو ، دو (2) كه ميگفتم اون يكي پاشو مياوورد جلو. الهي ماماني فداي اون پاهاي كوچولوي سيندرلائيت بشهههههههه. عزيز دلم هميشه ميگم پاهات و دستات مثل سيندرلاست. صورتت مثل سفيد برفي ، شكم و باسنت هم مثل فيونا ...
نویسنده :
مامان
20:26